نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

نیکان نفس مامان

وااااااای بالاخره مرخصی تموم شد

سلام نفسم بالاخره این نه ماه مرخصی و تابستون و ... تموم شد و رسید روزی که باید بزارمت و برم سر کار بله پسرم تا چشم به هم زدیم این یکسال هم تموم شد و من از دیروز رسما کارم شروع شد.حالا خدا رو  شکر که مجبور نیستم صبح زود از خونه ببرمت بیرون و مهد بزارمت.دست هر دو تا عزیز جون ها درد نکنه مخصوصا عزیز جون جیگری. درسته که سر کار سرم شلوغ میشه مامان جون ولی مشغول هر کاری هم باشم تمام مدت یه گوشه ای قلبم و ذهنم پیش شماست مامان جونی.عاشقتم ... دوست دارم...... فدات میشم........ ...
3 مهر 1393

تولد یک سالگیت مبارک عزیز دلم

امشب 6شهریور 1393 اولین سالگرد تولد پسر گلم شازده کوچولو آقا نیکان هست. خیلی دوست داشتیم یه جشن مفصل بگیریم و همه رو دعوت کنیم ولی به خاطر آلرژی و اینکه پسرم کمتر اذیت بشه ترجیح دادیم یه جشن خودمونه با حضور خانواده مامان و خانواده بابا برگذار کنیم بعد از ظهر شما رو فرستادم بری خونه عزیز جون تا من و خاله المیرا خونه رو تزیین کین و همه چیز رو آماده کنیم البته باز هم به خاطر همون مساله که گفتم همه میمونها گفتند که بعد از شام تشریف میارن برا جشن. جونم برات بگه که وقتی غروب بابا آوردت خونه از دیدن تزیینات جشن و بادکنک ها سر از پا نمیشناختی همش دستجات بالا می گرفتی و جیغ میکشیدی و می خندیدی من هم چند تا بادکنک برات نگهداشته بودم که کلی باهاشون باز...
3 مهر 1393

عروسی دایی نوید و اولین مسافرت شازده کوچولو

سلام پسر گلم. خوبی مامان فدا؟ از اسم مطلب معلوم کهمیخورم برات عروسی دایی نوید رو تعریف کنم. از آقای کردنت تو عروسی از اینکه خیییییلی پسر خوبی بودی و کلی بهمون خوش گذشت.ازت ممنونم مامان.  بعد از عروسی با عزیزجون و المیرا خاله اینا رفتیم مسافرت به شمال این اولین مسافرت پسرم بود الهی فداش بشم کلی خوش گذشت بهمون. از دریا نگو که انگار تمام دنیا رو بهت داده بودن. وقتی بابا بردت تو آب  کلی بازی و شادی می کردی دست و پا میزدی و جیغ می کشیدی وقتی هم از بین اوردت بیرون همش می خواستی برگردی تو آب میزاشتیمت ساحل و عین لاکپشت هایی که تازه از تخم در اومدن چهار دست و پا تند تند می رفتی سمت دریا پسرم.جالب این بود که اصلا نمیترسیدی پسر شجاع خودم...
3 مهر 1393
1